جدول جو
جدول جو

معنی بی غم شدن - جستجوی لغت در جدول جو

بی غم شدن(نِ)
شادمان گشتن. بی اندوه شدن. از اندوه رستن:
چو باید بخواهید و خرم شوید
خردمند باشید و بی غم شوید.
فردوسی.
بزرگان چو از باده خرم شدند
ز تیمار نابرده بی غم شدند.
فردوسی.
خود و گیو در کاخ نیرم شدند
زمانی ببودند و بی غم شدند.
فردوسی.
از غم فردا هم امروز ای پسر بی غم شود
هر که در امروز روز اندیشۀ فردا کند.
ناصرخسرو.
که گر منجم بروی شود چنان بیند
بروی چرخ که بی غم شود ز اسطرلاب.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از با هم شدن
تصویر با هم شدن
متفق شدن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مَ)
خوشحال کردن. شادمان ساختن. بی اندوه کردن:
بکوشید تا رنجها کم کنید
دل غمگنان شاد و بی غم کنید.
فردوسی.
بیا تا که دل شاد و خرم کنیم
روان را بنخجیر بی غم کنیم.
فردوسی، بدون اساس. (ناظم الاطباء) ، ناصحیح و نادرست. (ناظم الاطباء). برخلاف رسم. و رجوع به قاعده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از با هم شدن
تصویر با هم شدن
متفق شدن متحد گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار